loading...
دانلود آهنگ جدید - دانلود فیلم جدید - دانلود رایگان
آخرین ارسال های انجمن
مدیر سایت بازدید : 238 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)

لطیفه های خواندنی و شنیدنی

جوجه عصبانی
یه جوجه با مامانش دعواش می شه .میره توحیاط میگه : پیشی پیشی بیا منو بخور!

اسید سولفوریک!
معلم از حسن سئوالی پرسید که جواب آن اسید سولفوریک می شد اما حسن هر چه فکر کرد نتوانست جواب دهد.
معلم گفت: حسن چرا مطالعه نکردی؟
حسن گفت: آقا جوابش نوک زبونمه!
معلم گفت: زود باش برو آب دهانت را خالی کن تا زبانت سوراخ نشده!

دوپینگ
مرد ساده لوحی که قصد داشت در مسابقه دو و میدانی شرکت کند، دوپینگ کرد و داخل مسابقه شد.
دوستش که مشاهده کرد او خیلی آهسته می دود و نفر آخر است به او گفت:
آهای رفیق چرا اینقدر آرام می دوی؟
مرد ساده لوح گفت: آخر دوپینگ کرده ام، می خواهم متوجه نشوند وگرنه اخراجم می کنند.

فیل و مورچه در سینما
یک فیل و یک مورچه به سینما رفتند.
سینما شلوغ بود و یک صندلی بیشتر خالی نبود و مورچه روی آن نشست.
بعد که دید فیل ایستاده و غبطه می خورد به فیل گفت: دوست عزیزم بیا کمی روی زانوهای من بنشین!‌ ناراحت نباش.


رضایت از ماشین
علی: احمدجان از ماشینت راضی هستی؟
احمد: خودم که نه، اما مکانیک ماشینم خیلی راضی است!!!

میخ دیوار روبرو
مردی میخی را بر عکس روی دیوار گذاشته بود و با چکش بر تیزی آن می کوبید.
هر چه تلاش کرد نتوانست میخ را به دیوار فرو کند.
در این حال دوستش به او گفت: مگر دیوانه شده ای، این میخ که سرش این طرف است و مربوط به دیوار روبرویی می شود!

 

دستشویی قطار
یکی از مسافران قطار به دستشویی قطار رفت. به محض اینکه درب دستشویی را باز کرد عکس خود را در آینه دید. فوراً بیرون آمد و درب را بست و گفت آقا معذرت می خوام!
مدتی به انتظار نشست اما کسی از دستشویی خارج نشد پس نزد رئیس قطار رفت و گفت: آقای رئیس یک نفر یک ساعت است که داخل دستشویی رفته و بیرون نمی آید.
رئیس به طرف دستشویی رفت و درب را باز کرد و تا عکس خود را در آینه دید فوراً درب را بست و به آن مسافر گفت: احمق، این شخصی که داخل دستشویی است رئیس قطار است!!!

شکار شیر
دو شکارچی به قصد شکار به جنگل رفتند و چادر زدند.
اولی با غرور گفت: رفیق تو آتش آماده کن تا من بروم حیوانی شکار کنم و بیاورم تا کبابش کنیم.
رفت و چند قدمی که دور شد، شیری او را دنبال کرد، اسلحه اش را انداخت و به طرف چادر فرار کرد.
وارد چادر شد و در حالیکه از در پشت چادر فرار می کرد به دوستش گفت: آهای رفیق این یکی رو بگیر و کباب کن، تا دومی را شکار کنم!

میخ دیوار روبرو
مردی میخی را بر عکس روی دیوار گذاشته بود و با چکش بر تیزی آن می کوبید.
هر چه تلاش کرد نتوانست میخ را به دیوار فرو کند.
در این حال دوستش به او گفت: مگر دیوانه شده ای، این میخ که سرش این طرف است و مربوط به دیوار روبرویی می شود!

شکر خدا
ساده لوحی الاغش را گم کرده بود و دایم شکر خدا می گفت.
از او پرسیدند: تو الاغت را گم کرده ای چرا اینقدر شکر می کنی!؟
مرد ساده لوح گفت: خدا را شکر می کنم که خودم سوار بر الاغم نبودم وگرنه من هم گم می شدم.

فضولی
به آدم فضول گفتند: نصف دنیا را به تو می دهیم، دیگر فضولی نکن!
آدم فضول گفت: ببخشید، نصف دیگرش را به که می دهید؟

ناله مرده
راننده تاکسی دو مسافر سوار کرده بود. بر اثر سرعت زیاد تصادف کرد و یکی از مسافرانش مرد و دیگری زخمی شد.
مسافر زخمی دائماً آه و ناله می کرد.
راننده تاکسی به او گفت: اعصابم را خرد کردی. این بابا مرده جیکش هم در نمی آید، تو پایت شکسته این همه ناله می کنی؟!

چشم درد
شخصی به دوستش گفت: چشمم به شدت درد می کند نمی دانم باید چه کنم؟
دوستش جواب داد: من پارسال دندانم درد می کرد، آن را کندم و دور انداختم خوب شدم!

 

مسابقه دو
یک خر و یک گوره خر در مسابقه دو و میدانی شرکت کردند. گوره خر اول شد.
خر در اعتراض گفت: آقا من اعتراض دارم، این گوره خر لباس ورزشی پوشیده!!!

فرم استخدام
شخصی برای استخدام به اداره ای رفت.
فرم استخدام را گرفت و شروع کرد به نوشتن.
دید در قسمتی از فرم چنین نوشته شده: لطفاً در این قسمت چیزی ننویسید.
آن شخص در این قسمت نوشت: ای به چشم، چیزی نمی نویسم.

تخفیف
مسافر: قیمت این اتاق خیلی گران است.
هتل دار: در عوض شما می توانید زیباترین منظره کوهستان را از پنجره ببینید.
مسافر: خب اگر من به شما قول بدهم اصلاً به بیرون نگاه نکنم کرایه اتاق را ارزان تر حساب می کنید؟

دلیل اصلی
اولی: به نظر تو چرا کسی در کره ماه زندگی نمی کند؟
دومی: برای اینکه وقتی اندازه ماه در طول شبهای مختلف کوچک می شود،ازدحام جمعیت در باقیمانده ماه غیرقابل تحمل می شود!

اشتباه خوب!
دکتر به بیمارش گفت: من هفته گذشته اشتباهی به جای داروی سرفه برایتان داروی مسهل نوشتم.
بیمار: ولی اثر خوبی داشت آقای دکتر! چون از وقتی که آن دارو را مصرف می کنم دیگر جرأت سرفه کردن ندارم!

خواب زمستانی
آموزگار: چرا درختان و گیاهان در زمستان به خواب زمستانی می روند؟
شاگرد: اجازه آقا! برای اینکه با کوچ پرندگان حوصله شان سر می رود و آنقدر فکر می کنند که خوابشان می برد.!

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 6516
  • کل نظرات : 52
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 1175
  • آی پی امروز : 620
  • آی پی دیروز : 696
  • بازدید امروز : 1,830
  • باردید دیروز : 4,441
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 16
  • بازدید هفته : 13,463
  • بازدید ماه : 76,520
  • بازدید سال : 1,380,965
  • بازدید کلی : 7,580,267