loading...
دانلود آهنگ جدید - دانلود فیلم جدید - دانلود رایگان
آخرین ارسال های انجمن
مدیر سایت بازدید : 302 سه شنبه 05 آذر 1392 نظرات (0)
نیروهای امنیتی آل خلیفه با یورش به مراسم عزای حسینی در منطقه 'عذاری' یکی از مداحان جوان اهل بیت‌علیهم‌السلام را به اتهام شرکت در مراسم بازداشت کردند.
 

به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»؛ مزدوران امنیتی رژیم آل خلیفه ، «سید مرتضى سید حسن» مداح اهل‌بیت علیهم السلام را در منطقه "عذاری" به اتهام شرکت در مراسم هفتمین روز واقعه عاشورا که در شهر "عیسی" بحرین برپا شده بود، بازداشت کردند.

 

سید مرتضی برای بازجویی به مرکز پلیس "الوسطی" منتقل شده است و قرار است فردا (شنبه) این برای بازجویی در دادستانی این کشور حضور یابد.

 

مزدوران آل خلیفه با آغاز ماه محرم الحرام طرح گسترده ای برای حمله به عزاداران حسینی و اماکن عزاداری از جمله دهها مسجد و حسینیه، دستگیری خطبا و مداحان اهل بیت علیهم السلام به اجرا گذاشته اند که هنوز هم ادامه دارد.

 

نیروهای رژیم آل‎ خلیفه در ادامه اقدامات ضدشیعی خود٬ به پرچم ها و بنرهای عزای امام حسین‌علیه‌السلام اهانت کرده و آن‌ها را پاره کردند.

 

 

منبع: ابنا

مدیر سایت بازدید : 313 چهارشنبه 22 آبان 1392 نظرات (0)

ذوالجناح

برای مشاهده تصویر سایز اصلی روی متن بالا کلیک کنید

 

داستاناسب امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا

آنگاه که امامحسین(علیه السلام) در قتلگاه، در خون خود غوطه ور بود اسب وى آمد دور بدن غرقه بهخون و مجروح امام مى‏گشت و پیشانى خود را به خون مقدسش آغشته مى‏کرد.(۱) عمر سعد کهاین حالت را از آن حیوان مشاهده کرد دستور داد: او را بگیرند که از بهترین اسبهاىرسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است، سواران اطراف اسب را محاصره کردند تا آنرا دستگیر نمایند ولى اسب بر آنان تاخت و با پاهاى خود چهل نفر پیاده و ده نفرسواره نظام را به درک فرستاد. پس از مشاهده این امر مجدداً عمر سعد دستور داد آنراآزاد بگذارید تا ببینم چه مى‏کند، همین که آن را آزاد گذاشتند نزدیک بدن به خونغلطیده امام (علیه السلام) آمد و پیوسته یال و کاکل خود را بخون شریفش مى‏مالید وآن را مى‏بوئید و با صداى بلند شیهه مى‏کشید.(۲)
از امام محمد باقر(علیه السلام) روایت شده است: اسب امام در آن حال مى‏گفت: الظلیمه، الظلیمه، من أمه قتلت ابن بنتنبیها. پس از آنکه سر و گردن خود را بخون آغشته کرد، صیحه کنان و شیهه زنان به سوىخیمه‏ها آمد تا خبر شهادت صاحب خود را به زن و فرزندان امام (علیه السلام) برساند.(۳)
ام کلثوم شیوه کنان ناله مى‏زد و مى‏گفت: وا محمدآه، وا ابتآه، واسیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بکربلاء... این حسین است که درآفتاب سوزان روى زمین افتاده است
همین که زنان حرم نگاهشان به اسب بى صاحبافتاد و دیدند که با شرمندگى و سرافکندگى، و با زین کج و واژگون بسوى خیمه‏ها میآمد، با موى پریشان و روى گشوده مویه کنان و بر سر و سینه زنان از خیام حرم بیروندویدند و به سوى قتلگاه روى آوردند(۴) خرجن من الخدور، ناشات الشعور، على الخدود لاطمات، و للوجوه سافرات، و بالعویل داعیات، و بعد العز مذللات، والى مصرع الحسین،مبادرات.
ام کلثوم شیوه کنان ناله مى‏زد و مى‏گفت: وا محمدآه، وا ابتآه، واسیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بکربلاء... این حسین است که درآفتاب سوزان روى زمین افتاده است.(۵)
زینب (علیها السلام) فریاد مى‏کشید ومى‏گفت:وا اخاه! وا سیداه! و اهل بیتاه، لیت السماء أطبقت على الأرض، و لیت الجبالتدکدکت على السهل...(۶) اى برادر من! اى پیشواى من! ای کاش طاق آسمان به زمین فرودمى‏آمد، ای کاش کوهها سیل صفت برسینه دشتها و بیابانها فرو مى‏ریخت، این سخن می گفتو بسوى امام حسین(علیه السلام) مى‏آمد.
وقتى که نزدیک رسید دید عمر سعد باگروهى از یارانش کنار امام (علیه السلام) ایستاده‏اند و گروه دیگرى عزیز دلش را هدفتیر و دستخوش شمشیر قرار داده‏اند زینب خطاب به عمر سعد کرد و گفت: أیقتل ابوعبدالله و أنت تنظر الیه؟ اى پسر سعد برادرم را مى‏کشند و تو ایستاده و نگاهمیکنى؟! عمر سعد دلش بحال زینب (علیها السلام) سوخت و اشکش جارى شد، در عین حال روىاز وى برتافت و چیزى نگفت.(۷)
و چون حضرت زینب (علیهاالسلام) دید که عمر سعداعتنا نکرد صدایش را بلند کرد و گفت: و یحکم أما فیکم مسلم واى بر شما! آیا در تمامشما مردم یک نفر مسلمان نیست؟ باز هم کسى به زینب(علیهاالسلام) جوابنداد.(۸)
آنگاه که اضطراب بیش از حد زینب را مشاهده کرد. دستور داد: بى درنگوارد گودال قتلگاه بشوید و کارش را بسازید، انزلواله و اریحوه. از میان همه، شمرپیشى گرفت و پس از ورود به گودى نخست لگدى بر وى زد، آنگاه روى سینه‏اش نشست با یکدست محاسن شریفش را گرفت و با دست دیگر دروازه ضربه شمشیر بر بدنش وارد ساخت‏(۹) ودر پایان سرش را از بدن جدا کرد. (لعنت خدا بر قومستمگر).
-------------------
پی نوشت ها:-------------------
۱- امالى صدوقمجلس ۳۰ و مقتل خوارزمى ج ۲ ص ۳۷ و تظللم الزهراء ص ۱۲۸.
۲- تظللم الزهراء ص۱۲۹.
۳- مقتل خوارزمى ج ۲ ص ۳۷.
۴- زیارت ناحیه مقدسه.
۵- مقتل خوارزمى ج۲ص ۲۷.
۶- لهوف ص ۷۳.
۷- کامل ابن اثیر ج ۴ ص ۳۲.
۸- ارشاد مرحوممفید.
۹- مقتل العوالم ص ۱۰۰ و مقتل خوارزمى ج ۲ ص۷۳.
--------------------------
منبع: --------------------------
مقتل مقرم،سید عبدالرزاق مقرم‏ (ره)، مترجم‏: عبدالرحیم عقیقى بخشایشى

 

منبع: ashuora.ir

مدیر سایت بازدید : 252 چهارشنبه 22 آبان 1392 نظرات (0)

حقانيت امام حسين ـ عليه السّلام ـ در كربلا


راوي گويد: آن حضرت اينخطبه را در حالي كه بر شمشيرش تكيه زده بود با صدايي بلند، اين چنين بيان فرمود:
«
اُنُشِدُكُمُ اللهَ هَلْ تَعرفونَني؟»
«
شما را به خدا سوگندميدهم آيا مرا ميشناسيد؟»

گفتند: «آري تو را ميشناسيم؛ تو پسر رسول خداـ صلي‌الله عليه و آله ـ و سبط او هستي
فرمود: «اُنْشِدُكُمُ اللهِ هَلْتَعْلَمونَ اَنَّ اُمّي فاطمةُ بنت محمّدٍ؟»

شما را به خدا سوگند، آياميدانيد كه مادر من فاطمة زهرا ـ عليه‌السّلام ـ دختر محمد ـ صلي‌الله عليه و آلهـ است؟»
گفتند:«آري ميدانيم».

فرمود: «اُنْشِدكُمُ اللهِ هَلْتعلَمونَ أن ابي عليُّ بيُ ابيطالب ـ عليه‌السّلام ـ»
«
شما را به خداسوگند، آيا ميدانيد كه پدر من علي بن ابيطالب ـ عليه‌السّلام ـ است ؟»

گفتند: «آري به خدا سوگند
فرمود : «اُنْشِدُكُمُ اللهَ هَلْتعلمونَ أنّ جدَّتي خديجةُ بنتِ خوَيلِدٍ، اَوَّلُ نساء هذهِ الامةَإسلاماًّ؟»

«
شما را بخدا آيا ميدانيد كه مادر بزرگ من خديجه دختر خويلد اولين زني استكه اسلام آورد؟»
گفتند: «آري به خدا سوگند همين طور است

فرمود:«اُنْشِدُكُمُ اللهَ هل تعلمونَ اَنَّ الطيَّار في الجنَّةعمّي»؟
«
شما را به‌خدا، آيا جعر طيار كه در بهشت پرواز مي‌كند عموي من نيست؟ »

همگي گفتند: آري به‌خدا سوگند؟
فرمود: «فَانشدكُمُ الله هلتعلمونَ اَنّ هذا سيف رسول‌الله ـ صلي الله عليه و آله ـ انا مُتقَلّدُهُ؟»

«
شما را بخدا، آيا ميدانيد كه اين شمشير رسول خدا ـ صليالله عليه و آله ـاست كه من همراه دارم؟»
گفتند :«آري بخدا سوگند

فرمود: «اُنْشِدُكُمُ اللهَ هل تعلمونَ أنّ هذهِ عمامة رَسولِ اللهِ ـ صليالله عليه و آلهـ اَنا لا بِسُها؟»
«
شما را به خدا سوگند آيا ميدانيد كه علي ـعليهالسّلام ـ اولين كسي بود كه اسلام آورد؟ و آيا ميدانيد كه او از نظر دانش ازديگران عالمتر بود

و از نظر حلم و بردباري از همه برتر بود؟ و او ولي هرمؤمن و مؤمنهاي بود؟»
گفتند:«آري بخدا سوگند

فرمود:«فَبِمَتَسْتَحِلّونَ دَمي وَ أبي الذّائدُ عَنِ الحَوضِ يَذودُ عنهُ رجالاً كما يُذادُالبعيرُ الصّادرُ عَنِ الماء وَ لِواءُ الحْمد ِفي يدِ أبي يومَالقيامةِ؟»
«
پس به چه دليل و با چه جرأتي خون مرا مباح ميسازيد با اينكهپدرم ساقي و پاسدار حوض كوثر است؛ افرادي را از كنار حوض كوثرميراند،

همانگونه كه ساربان شتر را از سراب ميراند، و با اينكه در روزقيامت (لواء و پرچم حمد) در دست پدرم ميباشد؟»
گفتند: «اي حسين! تمام اينمطالب را مي‎‎دانيم، ولي ما از تو دست بر نميداريم و آنقدر در مقابل تو ميايستيمتا از تشنگي جانت به لب برسد. [1] »



-----------
پینوشت--------------
[1]
بلاغة الحسين ص 188 ـ ناسخ التواريخ.

 

منبع: ashuora.ir

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 6516
  • کل نظرات : 52
  • افراد آنلاین : 44
  • تعداد اعضا : 1230
  • آی پی امروز : 517
  • آی پی دیروز : 189
  • بازدید امروز : 21,406
  • باردید دیروز : 528
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21,934
  • بازدید ماه : 25,299
  • بازدید سال : 479,092
  • بازدید کلی : 9,082,500