اس ام اس و دل نوشته های عاشقانه
پیامک عاشقانه
همـہ چیـزش פֿـآصــہ
لبخنـבش
تیپش
رفـتارش
اפֿــلاقـش
اפــساسـاتـش
בوسـت בاشتـنش؛
مـפֿـاطب نبوבہ ڪـہ פֿـآصـ باشـہ
פֿـاص بوבه ڪـہ مـפֿـاطب شـבه
.
.
.
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 1334 | hengame |
![]() |
0 | 1063 | hengame |
![]() |
0 | 1120 | hengame |
![]() |
0 | 1021 | hengame |
![]() |
0 | 984 | hengame |
![]() |
0 | 987 | gelare |
![]() |
0 | 1006 | gelare |
![]() |
0 | 1025 | gelare |
![]() |
0 | 923 | gelare |
![]() |
0 | 993 | gelare |
همـہ چیـزش פֿـآصــہ
لبخنـבش
تیپش
رفـتارش
اפֿــلاقـش
اפــساسـاتـش
בوسـت בاشتـنش؛
مـפֿـاطب نبوבہ ڪـہ פֿـآصـ باشـہ
פֿـاص بوבه ڪـہ مـפֿـاطب شـבه
.
.
.
صبر کن
عشق که شکل گرفت
لب ، قلب ، چشم ، گویا می شود
و ذهن
پاک می شود از غبار
آن وقت
با من باش ، همیشه ی من !
.
.
.
همین که قاصدکی را ،
فوت کنی
تا عطر نفس هایت
را با خود بیاورد
برای دلم کافیست . . .
.
.
.
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم / چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به نفسهای تو در سایه ی سنگین سکوت / به سخنهای تو با لهجه ی شیرین سکوت
.
.
.
هراس یعنی من باشم ، تو باشی و حرفی برای گفتن نباشد
.
.
.
این روزها بدجور به تو آغشته ام ، از صافی ردم کن و ببین که جز تو هیچم نمی ماند
.
.
.
اگر گدا یاد پادشاه نکند پادشاه چه داند گدایی هم هست ، گدای دیدارتم پادشاه
.
.
.
شبها اتاقم ماه ندارد ، چشمانت را قرض می دهی تا صبح ؟
.
در دفتر خاطراتم نوشتم : عشق زیباست
معلم دفتر را دید و گفت : این رویاست !
گفتم : معلم تو از عشق چیزی میدانی ؟
گفت : در عالم عشق ، عاشق همیشه تنهاست
.
.
.
از این نامهربونی ها دارم از غصه میمیرم
تو ای رفیق تنهایی یه روز دستاتو می گیرم
.
.
.
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد
.
.
.
روزگاری جاده ای بودم غرق تردد
جاده ای که از رفت و آمد لحظه ای خالی نمی شد
من که بسیار غریبان را به آبادی رساندم
عاقبت خود ماندم و ویرانه و تنهایی خود
.
من ، تو ; ما
یادت هست ؟
تمام شد …
حالا : تو ، او ; شما
من هم به سلامت . . .
.
.
.
ای صبا گر بگذری از کوی مهرافشان دوست / دوست ما را گو سلامی ، دل همیشه تنگ اوست .
.
.
.
دلبرا در دل سنگ تو وفا نیست چرا ؟ / کافران را دل نرم است و تو را نیست چرا ؟
هر که قتلی بکند، کشته بهایی بدهد / تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا ؟
.
.
.
کاش میشد در میان اطلسیها خانه کرد / کاش میشد با نگاه بی کسی کاشانه کرد
باد و باران را میان دام کرد و دم نزد / کاش میشد با صدایی عاشقانه ناله کرد . . .
.
.
.
پیراهن خیس ابر تن پوش من است
صد باغ تبر خورده در آغوش من است
این زندگی کبود این تلخ بنفش
زخمی است که سالهاست بر دوش من است . . .
.
.
.
بخار شیشه ایم ، نازمون کنی اشکمون در میاد چه برسه فراموشمون کنی !
.
.
.
تو صادقانه گفتی در خانه قلبت هیچ جایی برای من نیست
من بر قلب سنگی ات بوسه می زنم ، که با من صادق بود . . .
.
تعداد صفحات : 8