عکس دوچرخه سه میلیارد تومانی
در کالیفرنیا دوچرخه ای ساخته شده که همه قسمت هایش از گران ترین چیزها انتخاب شده است. بدنه این وسیله از طلای 24 عیار، صندلی اش از پوست تمساح، و بطری آبش از پوست نوعی ماهی است.
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 1335 | hengame |
![]() |
0 | 1063 | hengame |
![]() |
0 | 1121 | hengame |
![]() |
0 | 1022 | hengame |
![]() |
0 | 985 | hengame |
![]() |
0 | 987 | gelare |
![]() |
0 | 1007 | gelare |
![]() |
0 | 1025 | gelare |
![]() |
0 | 924 | gelare |
![]() |
0 | 993 | gelare |
عکس دوچرخه سه میلیارد تومانی
در کالیفرنیا دوچرخه ای ساخته شده که همه قسمت هایش از گران ترین چیزها انتخاب شده است. بدنه این وسیله از طلای 24 عیار، صندلی اش از پوست تمساح، و بطری آبش از پوست نوعی ماهی است.
در یکی از بیمارستان های استرالیا که ویژه نگهداری از بیماران در شرف مرگ بوده، طبق گفته های بیماران در آخرین لحظات عمرشان
عمده ترین موارد پشیمانی و حسرت آنان جمع آوری و دسته بندی شده است.
به گفته وی متداول ترین مورد پشیمانی افراد این بوده « ای کاش آنقدر سخت و طولانی کار نکرده بودم.»
یک پرستار به نام «برونی ویر» آخرین گفته ها، آرزوهای بربادرفته و حسرت های این افراد را ابتدا در وبلاگ خود منتشر کرد.
مطالب این وبلاگ چنان مورد توجه قرار گرفت که وی براساس آن کتابی نوشته است به نام «پنج پشیمانی عمده در لحظه مرگ».
روزنامه گاردین چاپ لندن، برمبنای گفتگو با نویسنده این کتاب
فهرست پنج مورد عمده از پشیمانی در لحظه مرگ را به طور خلاصه منتشر کرده است:
۱- ای کاش من شهامت آن را داشتم که زندگی خود را به شکلی سپری می کردم
که حقیقتا تمایل من بود و نه به شیوه ای که دیگران از من انتظار داشتند.
شاید در نگاه نخست، آنچه زیر این ساختار رگمانند طلایی شفاف قرار گرفته است شبیه به چشمان اسماگ، اژدهای مخوف مجموعه فیلمهای هابیت باشد؛ اما در واقع این چشمان به موجودی بسیار کوچکتر و بیخطرتر تعلق دارد. چشمانی که در عکس زیر میبینید، متعلق به قورباغهای درختی به اندازه فنجان چای است که روی درختان جنگلهای استوایی در حال چرت زدن است .
بینی های کوچک و قلمی در هنگام عصبانیت افراد را بد جلوه می دهند و باعث می شوند تا هنگام عصبانیت ظاهر افراد بد جلوه داده شود.بررسی ها نشان می دهند دانشمندان با انجام آزمایشاتی روی ۱۸۸۸ داوطلب دریافتند افرادی که از اعتماد به نفس کمی برخوردار هستند با شرایط مسائل و مشکلات زندگیشان به راحتی کنار نمی آیند دست به دامن جراحی برای عمل بینی خود خواهند شد.گفتنی است بیش از ۵۵ درصد از افرادی که عمل های زیبایی انجام می دهند بعد از گذشت ۶ سال از فرم صورت خود شکایت و گله می کنند و دوباره به دنبال تغییراتی برای تغییر ظاهر صورت خود می افتند.نتایج مطالعات همچنین نشان می دهند بینی هر کس متناسب با فرم صورت اوست و عمل کردن آن اگر چه در مراحل اول صورت فرد را تغییر می دهند اما پس از مدت زمانی زیبایی اولیه خودشان را از دست خواهند داد.
نامه احمد شاملو به همسرش آیدا
آیدا نازین خوب خودم.
ساعت چهار یا چهارو نیم است . هوا دارد شیری رنگ می شود. خوابم گرفته است اما به علت گرفتاریهای فوق العاده ای که دارم نمی توانم بخوابم. باید (کار) کنم. کاری که متاسفانه برای خوش بختی من و تو نیست: برای رسالت خودم هم نیست: برای انجام وظیفه هم نیست: برای هیچ چیز نیست، برای تمام کردن احمد تو است. برای آن است دیگر–به قول خودت–چیزی از احمد برای تو باقی نگذارند.
اما…بگذار باشد.اینها هم تمام می شود. بالاخره (فردا) مال ما است.
مال من و تو با هم. مال آیدا و احمد با هم…
بالاخره خواهد آمد، آن شبهایی که تا صبح در کنار تو بیدار بمانم، سرت را روی سینه ام بگذارم و به تو بگویم که در کنارت چه قدر خوشبخت هستم.
چه قدر تو را دوست دارم! چه قدر به نفس تو در کنارم خودم احتیاج دارم! چه قدر حرف دارم که با تو بگویم ! اما افسوس ! همه حرفهای ما این شده است که تو به من بگویی (امروز خسته هستی ) یا (چه عجب که امروز شادی ؟) و من به تو بگویم که : (دیگر کی می توانم ببینمت ؟ ) و یا:
تو بگویی : (می خواهم بروم . من که هستم به کارت نمی رسی . ) من بگویم : (دیوانه زنجیری حالا چند دقیقه دیگر هم بنشین !) و همین ! – همین و تمام آن حرفهای ، شعرها و سرودهایی که در روح من زبانه می کشد تبدیل به همین حرفها و دیدارهای مضحکی شده که مرا به وحشت می اندازد:
وحشت از اینکه ، رفته رفته ، تو از این دیدارها و حرفها و سرانجام از عشقی که محیط خودش را پیدا نمی کند تا پرو بالی بزند گرفتار نفرت و کسالت و اندوه بشوی.
این موقع شب (یا بهتر بگویم : سحر) ز تصور این چنین فاجعه ای به خود لزریدم . کارم را گذاشتم که این چند سطر را برایت بنویسم:
آیدای من : این پرنده، در این قفس تنگ نمی خواند. اگر می بینی خفه و لال و خاموش است، به این جهت است … بگذار فضا و محیط خودش را پیدا کند تا ببینی که چه گونه در تاریک ترین شبها آفتابی ترین روزها را خواهد سرود.
به من بنویس تا هر دم و هر لحظه بتوانم آن را بشنوم:
به من بنویس تا یقین داشته باشم که تو هم مثل من در انتظار آن شبهای سفیدی. به من بنویس که می دانی این سکوت و ابتذال زاییده ی زندگی در این زندانی است که مال ما نیست ، که خانه ی ما نیست ، که شایسته ی ما نیست . به من بنویس که تو هم در انتظار سحری هستی که پرونده ی عشق ما را در آن آواز خواهد خواند…
۲۹ شهریور ۱۳۴۲
احمد تو