طنز وقتی ماه رمضان میشه | طنز وقتی ماه رمضان میشه

عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 1334 | hengame |
![]() |
0 | 1063 | hengame |
![]() |
0 | 1120 | hengame |
![]() |
0 | 1021 | hengame |
![]() |
0 | 984 | hengame |
![]() |
0 | 987 | gelare |
![]() |
0 | 1006 | gelare |
![]() |
0 | 1024 | gelare |
![]() |
0 | 923 | gelare |
![]() |
0 | 993 | gelare |
طنز وقتی ماه رمضان میشه | طنز وقتی ماه رمضان میشه
برای مشاهده تصویر با سایز اصلی روی متن بالا کلیک کنید
حضور انبیا(ع)در سرزمین کربلا
مرحوم شوشتری مینویسد: ورود به زمین کربلا باعث حزن و رقّت است چنانکه نسبت بهجمیع انبیاء واقع شد چون روایت شده که همه پیامبران به زیارت کربلا توفیقیافتهاند: «همه انبیاء زیارت نمودند آن مقام شریف را و در آن توقف کرده و گفتند: ای زمین تو مکانی پر خیر هستی در تو دفن خواهد شد ماه تابان امامت.» (۱)
هریک از پیامبران که وارد کربلا میشدند صدمهای بر ایشان وارد میشد، و دلتنگ ومهموم میگردیدند. پس علت را از خداوند سؤال مینمودند. خداوند وحی میفرمود که اینزمین کربلاست و در آن حضرت حسین (علیهالسلام) شهید خواهد شد.(۲)
۱- چوناهل بیت وارد کربلا شدند ام کلثوم عرض کرد: ای برادر این بادیه هولناکی است که ازآن خوف عظیم بر دلم جا گرفته؟!
حضرت حسین علیه السلام فرمود: بدانید که مندر وقت عزیمت از جنگ صفین با پدرم امیرالمومنین (علیه السلام) وارد این زمین شدیم. پدرم فرود آمده سر در کنار برادرم گذارده ساعتی در خواب رفت و من بر بالین او نشستهبودم ناگاه پدرم مشوش از خواب بیدار شد و زار زار میگریست. برادرم سبب آن را پرسیدفرمودند: در خواب دیدم که این صحرا دریایی پر از خون بود و حسین من در میان آندریا افتاده دست و پا میزند و کسی به فریاد او نمیرسید.
سپس رو به من کردهفرمود: «ای حسین چگونه خواهی بود هرگاه برای تو در این زمین چنین واقعهای رودهد؟»
گفتم: صبر میکنم و به جز صبر چارهای ندارم.(۳)
۲- هنگامی کهحضرت آدم به زمین فرود آمد حوا را ندید دنبال او میگشت تا از کربلا گذر نمود بدونسبب غمگین شده سینهاش تنگ گردید و چون به محل شهادت امام حسین (علیه السلام) رسیدپایش لغزید و بر زمین افتاد و خون از پایش جاری شد.
سر به آسمان بلند کرد وعرض نمود: خداوندا آیا گناهی از من صادر شد که مرا به آن معاقب فرمودی؟ من همه زمینرا گشتم و مثل این زمین به من بدی نرسید.
هنگامی که حضرت آدم به زمین فرود آمدحوا را ندید دنبال او میگشت تا از کربلا گذر نمود بدون سبب غمگین شده سینهاش تنگگردید و چون به محل شهادت امام حسین (علیه السلام) رسید پایش لغزید و بر زمین افتادو خون از پایش جاری شد.
خداوند به او وحی نمود که ای آدم گناه نکردی ولکنفرزندت امام حسین (علیه السلام) در این مکان از روی ستم کشته میشود. خون تو بهموافقت خون او جاری شد.
عرض کرد: قاتل او کیست؟ وحی آمد: قاتلش یزید،ملعون اهل آسمانها و زمین است. آدم گفت: ای جبرئیل “درباره قاتل آن حضرت” چهکنم؟
گفت: او را لعن کن. پس آدم چهار بار او را لعن کرد و به سوی عرفاتروانه شد پس در آنجا حوا را یافت.(۴)
۳- هنگامی که حضرت نوح سوار کشتی شدتمام جهان را سیر نمود. وقتی به کربلا رسید طوفانی شد (و آن کشتی به تلاطم افتاد) ونوح از غرق شدن ترسید به پروردگار خود عرض کرد: خدایا همه دنیا را گشتم چنین حالتیمثل این زمین به من دست نداد!
جبرئیل نازل شد و فرمود: ای نوح در این محلحضرت حسین(علیه السلام) فرزندزاده محمد (صلی الله علیه و آله) خاتم انبیاء و فرزندعلی (علیه السلام) خاتم اوصیاء کشته میشود.
پرسید: ای جبرئیل قاتل او کیست؟پاسخ داد: قاتل او ملعون هفت آسمان و زمین میباشد. پس نوح چهار مرتبه او را لعنکرد سپس کشتی سیر نمود تا به جودی رسید و در آنجا مستقر شد.(۵)
۴- حضرتابراهیم چون از کربلا عبور کرد اسبش لغزید و از اسب افتاد سرش شکسته و خون جاری شد. پس شروع به استغفار نمود و عرض کرد: خدایا چه گناهی از من صادر شد؟
جبرئیلنازل شد و گفت: ای ابراهیم گناهی از تو سر نزده لکن در این زمین فرزندزاده خاتمپیامبران و فرزند (علی علیه السلام) خاتم اوصیاء کشته میشود از این جهت خون توجاری شد تا موافق با خون آن جناب گردد.(۶)
۵- هنگامی که اسماعیل گوسفندانخود را برای چرا به کنار فرات فرستاد چوپان به او خبر داد چند روز است که گوسفندانآب نمیآشامند! اسماعیل از خداوند سبب آن را پرسید جبرئیل نازل شد و گفت: ایاسماعیل از گوسفندانت سؤال کن سبب آن را میگویند .
به آنها فرمود: چرا ازاین آب نمیآشامید؟ به زبان فصیح گفتند: «به ما خبر رسیده که فرزندت حسین (علیهالسلام) فرزندزاده حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در اینجا با لب تشنه کشتهمیشود و ما به جهت حزن بر او از این شریعه آب نمینوشیم.»
اسماعیل دربارهقاتل آنجناب سؤال کرد گفتند: آن حضرت را ملعون اهل آسمانها و زمین و تمام خلائقمیکشد پس اسماعیل قاتل آن بزرگوار را لعنت کرد.(۷)
۶- روایت شده که سلیمانبه فرش خود مینشست و در هوا سیر میکرد. روزی هنگامی که در حرکت بود به زمین کربلارسید. باد بساط او را سه دور به هم پیچانید به طوری که سلیمان ترسید سقوط کند پسباد آرام شد و فرش در زمین کربلا فرود آمد.
سلیمان به باد گفت: برای چه (اینکار را کردی و) فرود آمدی؟ گفت: در این موضع حسین (علیهالسلام) کشته میشود .
پرسید: حسین کیست؟ باد گفت: حسین فرزندزاده محمد مختار (صلی الله علیهو آله) و فرزند علی حیدر کرار میباشد. سؤال کرد: قاتل او کیست؟ گفت: ملعون اهلآسمانها و زمین، یزید میباشد. سلیمان دست برداشت و یزید را لعن و نفرین نمود و جنو انس آمین گفتند.
پس باد وزید و به بساط سیر خود ادامهداد.(۸)
جبرئیل نازل شد و فرمود: ای نوح در این محل حضرت حسین(علیه السلام) فرزندزاده محمد (صلی الله علیه و آله) خاتم انبیاء و فرزند علی (علیه السلام) خاتماوصیاء کشته میشود.
پرسید: ای جبرئیل قاتل او کیست؟ پاسخ داد: قاتل اوملعون هفت آسمان و زمین میباشد. پس نوح چهار مرتبه او را لعن کرد سپس کشتی سیرنمود تا به جودی رسید و در آنجا مستقر شد.
۷- روزی حضرت موسی (علیه السلام) با یوشعه بن نون سیر میکرد چون به زمین کربلا رسید کفش آن جناب پاره و بند آن بازشد و خار به پای او نشست و خون جاری گشت. عرض کرد: خدایا چه گناهی از من سر زد کهمبتلا شدم؟ .
ه او وحی شد که در این موضع حسین (علیه السلام) کشته و خون اوریخته میشود و لذا خون تو به موافقت خون وی جاری گردید. عرض کرد: پروردگارا حسینکیست؟ خطاب آمد: او فرزندزاده محمد مصطفی و پسر علی مرتضی است .
پرسیدقاتل او کیست؟ گفته شد: او ملعون ماهیان دریا و وحشیان صحرا و پرندگان هواست. موسیعلیه السلام دست برداشت و بر یزید لعن و نفرین کرد و یوشع آمین گفت آنگاه به دنبالکار خود روان گشت.(۹)
۸- روزی که حضرت عیسی (علیه السلام) با حواریون دربیابان سیاحت میکردند گذرشان به کربلا افتاد. شیری غرّان را دیدند که راه را برایشان بسته است. حضرت عیسی پیش آمد و فرمود: ای شیر چرا در این جاده نشستهای ونمیگذاری عبور کنیم؟ آن شیر به زبان فصیح گفت: «من راه را برای شما باز نمیکنمتا این که بر یزید کشنده حسین علیه السلام لعن کنید.»
حضرت عیسی فرمود: حسینکیست؟ شیر گفت: او فرزندزاده محمد پیامبر امی و پسر علی ولی خداست .
فرمود: قاتل او کیست؟ گفت: قاتل وی ملعون تمام حیوانات وحشی و گرگان و درندگان خصوصا درروزهای عاشورا است.
پس حضرت عیسی دست برداشت و بر یزید لعن و نفرین کرد وحواریین آمین گفتند. پس شیر از راه دور شد و ایشان گذشتند.(۱۰)
مرحوممازندرانی حایری ذیل این قضیه مینویسد: حضرت عیسی و حواریون گریستند و بر قاتل آنحضرت لعن کردند. و حضرت عیسی فرمود: یا بنیاسرائیل بر قاتل حسین (علیه السلام) لعن کنید و اگر زمانش را درک کردید از پای ننشینید “همراه او جهاد کنید” چون شهیدشدن با او مانند شهادت با انبیاء است. (۱۱)
زیارت کردن سایر انبیاء عظامکربلای مقدسه را بر همین منوال بوده است.
۹- ام سلمه (رضی الله عنها) گوید: شبی رسول خدا از نزد ما بیرون رفت و مدتی دراز از چشم ما ناپدید شد پس آشفتهحال وغبارآلود به خانه آمد در حالی که دست شریفش را بسته بود. عرض کردم یا رسول الله چهشده است که شما را پریشان و گردآلود میبینم؟
حضرت اسماعیل به گوسفندان فرمود: چرا از این آب نمیآشامید؟ به زبان فصیح گفتند: «به ما خبر رسیده که فرزندت حسین(علیه السلام) فرزندزاده حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در اینجا با لب تشنه کشتهمیشود و ما به جهت حزن بر او از این شریعه آب نمینوشیم.
فرمود: در اینزمان به موضعی از عراق که کربلا گویند مرا سیر دادند محل کشته شدن فرزندم حسین وگروهی از فرزندان و اهل بیتم به من نشان داده شد من پیوسته خون ایشان را از آنجا برمیگرفتم و آن خونها در دست من است سپس حضرت دست خود را به طرف من گشود و فرمود: آن را بگیر و حفظ کن .
پس آن را که شبیه خاک سرخ بود گرفتم و در شیشهاینهادم و سر آن را بستم و از آن نگهداری میکردم .
چون حسین (علیه السلام) ازمکه به سمت عراق رهسپار شد هر روز و شب آن شیشه را در آورده میبوئیدم و به آن نگاهمیکردم و برای مصیبتهای حضرتش میگریستم.
چون روز دهم محرم رسید (همانروزی که در آن روز حضرت شهید شد) آن را در اول روز بیرون آوردم به همان حال بودوقتی در آخر روز آن خاک دیدم، خونی تازه در آن یافتم. پس در خانه خود فریاد کشیدم وگریستم ولکن از ترس این که دشمنان در مدینه صدایم را بشنوند و در شماتت ما شتابکنند اندوه خود را فرونشاندم و پیوسته آن روز و ساعت را در نظر داشتم تا خبر شهادتآن جناب به مدینه رسید و حقیقت آنچه دیده بودم آشکار گردید.(۱۳)
۱۰- شیخصدوق رحمه الله به سند معتبر از ابن عباس روایت کرده که گفت: در خدمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بودم هنگامی که به جنگ صفین میرفت چون در نینوا – که در کنار فراتاست – منزل کرد با صدای بلند فرمود: ابن عباس آیا این موضع را میشناسی؟ گفتم: نه یا امیرالمؤمنین. فرمود: اگر این موضع را همچون من شناختی از آن گذر نمیکردی تاهمانند من گریه کنی.
آن بزرگوار بسیار گریست تا آن که ریش مبارکش تَر شد واشک بر سینهاش جاری گشت و ما نیز گریان شدیم و حضرت فرمود: آه آه مرا با آل ابیسفیان چکار؟ مرا با آل حرب چه میشود؟ که حزب شیطان و اولیاء کفرند؟ صبر کن یااباعبدالله که به پدرت رسید از آنها مثل آنچه به تو خواهد رسید. پس آب طلب نمود ووضو گرفت و مقداری نماز خواند. بعد از نماز نیز همان سخنان را میفرمود و میگریستتا این که ساعتی به خواب رفت چون از خواب بیدار شد فرمود: یابن عباس عرض کردم: درخدمتم .
فرمود: آیا خبر دهم به تو آنچه اکنون در خواب دیدم؟عرض کردم: پیوسته دیده شما در استراحت باد و آنچه دیدی خیر است یا امیرالمومنین .
فرمود دیدم گویا مردانی چند از آسمان به زیر آمدند که پرچمهای سفید دردست و شمشیرهای براق و درخشنده حمایل نموده گرد این زمین خطی کشیدند سپس دیدم گویااین درختان خرما شاخههایشان را به زمین میزنند و خون تازه از آنها میچکد و حسینفرزند و پارهی تن و نور دیدهام در میان آن خونها غرق شده و فریاد و استغاثهمیکند و کسی به داد او نمیرسد و گویا آن مردان نورانی که از آسمان آمده بودند اورا صدا میکردند و میگفتند: «ای آل رسول صبر کنید که شما به دست بدترین مردم کشتهمیشوید و اینک بهشت مشتاق توست ای ابا عبدالله.»
در خانه خوابیدم به ناگاهبیدار شدم دیدم از آن خون تازه روان است و جیبم پر از خون شده است. من نشستم و گریهکردم و گفتم: به خدا حسین علیه السلام شهید شده است بخدا سوگند که علی علیه السلامدر هیچ سخنی به من دروغ نگفت. و هیچ خبری به من نداد مگر این که واقع شد چون رسولخدا به او چیزهایی خبر میداد که به غیر او نمیفرمود.
منبع: ashuora.ir